این تحقیق در مورد تفکر سیستمی سخت در مدیریت در 42 صفحه و در قالب ورد و شامل تفکر سیستمی سخت در مدیریت،Hard Systems Thinking،تفکر سیستمی و مدل ذهنی،مفاهیم کلیدی تفکر سیستمی،تفکر سیستمی نرم،روش شناسی سیستم هاي نرم،متفکران واقعه بین و متفکران سیستمی،سطوح بلوغ تفکر سیستمی و غیره می باشد.
فهرست
“بری ریچموند” (Barry Richmond) 4
متفکران واقعه بین و متفکران سیستمی.. 6
راهنمایی برای تمرین روزانه تفکر سیستمی.. 10
هفت گام روش شناسی سیستم هاي نرم. 24
متفکران واقعه بین و متفکران سیستمی.. 32
راهنمایی برای تمرین روزانه تفکر سیستمی.. 36
تاریخچه تفکر سیستمی
تفکر سیستمی راهی برای تفکر و زبانی برای توصیف و فهم نیروها و روابط متقابلی است که رفتار سیستمها را شکل میدهد. این دانش به ما کمک میکند که سیستمها را به صورت موثرتری تغییر دهیم و اقداماتی انجام دهیم که بافرآیندهای رایج در دنیای طبیعت و اقتصاد هماهنگی بیشتری دارند .”
کمبود تفکر سیستمی مدل ذهنی را تنها بر اساس آنچه به صورت فیزیکی دیده میشود خواهد ساخت و این خود زمینهساز فهمی سطحی از طرز کار سیستمها خواهد بود. مثلا موقع پر کردن لیوانی از آب تنها به باز کردن
تفکر سیستمی و مدل ذهنی
تفکر سیستمی هنر و علمی است که به کمک فهم عمیقی که از ساختار زیربنایی سیستمها میدهد، امکان نتیجهگیریهای منطقی در رابطه با رفتار را فراهم میآورد.
از کنار هم آمدن این هنر و علم، توانایی استفاده مداوم از مدلهای ذهنی صحیحی بوجود خواهد آمد. این طرز تفکرپ، دنیا را به عنوان سیستم پیچیدهای میبیند که رفتارش تحت کنترل ساختاری زیربنایی است.
این ساختار همان نحوه تعامل حلقههای بازخوردی است که رفتار سیستم را بوجود میآورد. عبارت تفکر سیستمی بر کلگرایی و سیستمهایی تمرکز دارد ،که نتیجهاش بیشتر معانی شهودی و انتزاعی است.
همچنین بر خلاف دانش دینامیکهای سیستم، تاکیدش بر شناخت کل به جای شناخت ساختار دینامیکی حاکم بر سیستمها است.
این شیوه از تفکر تنها عقبتر رفتن، برای دیدن کل مجموعه و سطوح بالاتر آن، یا گفتن این عبارت که “بال زدن پروانه در نقطهای از دنیا طوفان بپا میکند ” نیست. اینها همگی کمک کننده هستند اما نه اصل موضوع!
بصیرت اصلی وقتی بوجود میآید که حلقههای بازخوردی سیستمها نمایان میشود. آن موقع است که شب برایمان روز میشود. در گام بعدی است که میتوان به سراغ دینامیک سیستمها رفت. آنجاست که علاوه بر اندیشیدن به ساختارهای سیستمی، آنها را مدل هم میکنیم.
در زیر تعریف پیتر سنگه (Peter Senge) در کتاب بسیار آموزنده “پنجمین فرمان در حیطه عمل” آمده است:
این نوع تفکر در حوزههای متفاوتی ریشه دارد. از کلنگری جان اسماتس (Jan Smuts) در دهه بیستم گرفته تا تئوری عمومی سیستمها که توسط لودویگ ون برتالانفی (Ludwig von Bertalanffy) در دهه چهل میلادی توسعه یافت و سایبرنتیکس که راس اشبی (Ross Ashby) نقش مهمی در پیشرفت آن داشت.پس از آنها آقای جی فارستر (Jay W. Forrester) بود که به همراه جامعه یادگیری سازمانی در دانشگاه MIT نقش اساسی در توسعه این دانش داشتند. تبیین دانش دینامیک سیستم هم از اقدامات آقای فارستر بود که با مدلسازیهای کامپیوتری، در جدیدی برای تلاشها در جهت سیستمی اندیشیدن گشود.آقای پیتر سنگه (Peter Senge) شخص بعدی بود که با نگارش کتاب پنجمین فرمان و پس از آن کتاب پنجمین فرمان در میدان عمل عصاره تفکر سیستمی را برای سازمانها فراهم آورد. او این نوع تفکر را سنگ زیربنای حرکت حقیقی، به سمت یادگیری سازمانی و سازمان یادگیرنده معرفی کرد.درک کبررا که یک تئوریسین سیستمی و دانشمند علوم شناختی بود، در کتابی که خودش منتشر کرد (Systems Thinking Made Simple)، خودِ تفکر سیستمی را یک ویژگی ظهور یافته از رفتار سیستمی پیچیده و انطباق پذیر تعریف نمود که به نظر او از چهار قانون ساده تفکر (DSRP) حاصل شده است:
تمایز قائل شدن (Making Distinctions): که شامل یک هویت است و یک دیگری.
سازماندهی سیستمها (Organizing Systems): که شامل جزء و کل میشود.
شناسایی روابط (Recognizing Relationships): که شامل عمل و عکسالعمل میشود.
لحاظ کردن دیدگاهها (Taking Perspective): که شامل نکته و نظر میشود.
بدین ترتیب تفکر سیستمی به عنوان رویکردی برای حل مسئله تعریف شده است که تلاش دارد تعادلی بین تفکر کلنگر و تفکر جزءنگر برقرار کند. با لحاظ کردن کل سیستم علاوه بر اجزاء آن در بررسیها، طراحی این دانش با این هدف است که از ایجاد عواقب ناخواسته توسط خود افراد و اقداماتشان، جلوگیری شود. روشها و رویکردهای مختلفی برای تفکر سیستمی وجود دارد. مثلا بنیاد آبها (Water Foundation) این تفکر را مجموعهای از عادات یا اعمال در چارچوبی معرفی میکند، که بر این مبنا است: اجزاء یک سیستم در تعامل با یکدیگر و با سیستمهای دیگر، به بهترین شکل شناخته میشوند؛ به جای ایزوله بودن. و اینکه تفکر سیستمی بر روی روابط علیت چرخشی به جای خطی تمرکز میکند.
مدلهای دیگر توصیف متفاوتی از نگرش سیستمی دارند. در همین راستا محققین، اخیرا بیشتر تمرکز خود را معطوف به الگوهایی کردهاند که این تنوع روشها و رویکردها را به یکدیگر متصل میکند.
در دانش سیستمها ادعا میشود که تنها راه فهم کامل اینکه چرا یک مشکل یا موضوع بوجود میآید و دوام میآورد، این است که اجزاء را در ارتباط با کل سیستم مطالعه کنیم. به نوعی ایستادن در مقابل روش علمی رنه دکارت در تقسیم کل به جزء، با این هدف که سیستم را با دیدی کلنگر مطالعه کنیم.
تفکر سیستمی در تطابق با فلسفه سیستمی این دغدغه را دارد که یک سیستم را با آزمودن روابط و تعاملات بین اجزایی که کل سیستم را بوجود آوردهاند، بشناسد. به همین خاطر مثالی معروف در نگرش سیستمی است که میگوید: با نصف کردن یک گاو از وسط دو گوساله نخواهیم داشت، بلکه یک گاو مرده داریم که بسیاری از ویژگیهای موجود اولیه را ندارد.
داستانی از مولانا در این زمینه وجود دارد که حتی در ادبیات سیستمی غرب نیز به آن اشاره میشود:
روزی چند نفر در اتاق تاریکی با یک فیل مواجه شدند. از آنجایی که نمیتوانستند او را ببینند تلاش کردند با لمس حیوان پیببرند که چیست. یکی خرطوم او را لمس کرد و گفت ناودان است. دیگر به پایش دست زد و گفت ستون است و سومی که دستش به گوش فیل میرسید گفت بادبزن است.
دانش سیستمها تلاش دارد نشان دهد چطور اتفاقات کوچک و قابل چشمپوشی، که به نظر از حیث زمانی و مکانی مجزا هستند، میتوانند دلیل تغییراتی اساسی در سیستمهای پیچیده باشند.
این باور وجود دارد که بهبود در یک ناحیه از سیستم میتواند اثرات معکوس روی حوزههای دیگر آن داشته باشد و به همین خاطر توصیه میکند در سازمانها با ایجاد تعاملات و برقراری جریان اطلاعات از اثرات جزیرهای شدن واحدها جلوگیری کنند.
این دانش برای مطالعه هر نوع سیستمی استفاده میشود: فیزیکی، زیستی، اجتماعی، اقتصادی، علمی، مهندسی، انسانی یا حتی مفهومی.
تفکر سیستمی سخت در مدیریت_1555854341_11861_4215_1707.zip0.18 MB |